حمید بقایی رئیس سازمان میراث فرهنگی و گردشگری و معرفیکننده کورش زمان به جهانیان : «ما وقتی با طرف خارجی سر میز مذاکره مینشینیم او چه بر سر میز مذاکره میگذارد؟
سلاح، قدرت نظامی و قدرت اقتصادیاش را در نهایت ولی وقتی بحث فرهنگ و انسانیت میشود ما فردوسی را میگذاریم روی میز، ما مولوی را معرفی میکنیم، ما منشور کورش را وسط میگذاریم و میگوییم تو هم در مقابلش بگذار، تو چه داری؟ واقعاً چه داری؟ قدرت اقتصادی میآید و میرود، قدرت نظامی میآید و میرود، اما قدرت فرهنگی چیزی نیست که بیاید و به این راحتی برود. اینها ظرفیتها و پتانسیلهای ماست.»
با عنایت به سخنان فوق و گوشهچشمی به نمایشنامههای تکپردهای پزشکزاد در «آسمون و ریسمون» نمایشنامه سیاسی، اجتماعی، مذاکراتی، افتخاراتی و موزیکال زیر تقدیم میشود.
شخصیتها:
1- فردوسی
2- مولوی
3- کورش کبیر
4- علیرضا افتخاری
5- طرف مذاکره
6- نماینده تامالاختیار کورش زمان در امور مذاکرات
7- معاون کورش زمان (بقایی)
8- نوازندگان [بنا به ضرورت جلوگیری از رسوخ فساد، اباحه، ایدز و موسیقی در جامعه، نوازندگان را پشتپرده مینشانیم که بیناموسی به بار نیاید خدای ناکرده.]
صحنه نمایش شامل یک میز است که همه یک طرف آن، رو به تماشاچیان نشستهاند.
نماینده تامالاختیار کورش زمان در امور مذاکرات: خب. گفته بودیم که ممه رو لولو برد. دیدید که برد.
در همین لحظه افتخاری زیر آواز میزند. همه با ریتم موسیقی دست میزنند، الا طرف مذاکره. او به آرامی روی میز ضرب گرفته است.
افتخاری: خاک به سرم بچه به هوش آمده
بخواب ننه یه سر و دو گوش آمده
گریه نکن لولو میاد میخوره
گربه میاد بزبزی رو میبره
فردوسی: بگذریم. امشب در پی بزم نیستیم. گاه رزم است.
مولوی: ای بابا. بیخیال دیگه ابوالقاسم. بذار حال کنیم. بزن ای مطرب خوش قاقا، تو قی قی و من قوقو.
طرف مذاکره: میشه بگین ایشون منظورشون چی بود؟ یه وقت به ما توهین نکرده باشن.
معاون کورش زمان: نه ایشون یکی از افتخاراتمان.
اخلاقشون این جوریه. یه دو پیالهم که بیشتر بزنن، دیگه هیشکی جلودارشون نیست. البته شاعر خیلی خوبی هستن. اما عاشق یه آقایی شدن به نام شمس، توی عشقشون شکست خوردن. اینه که احوالاتشون یه کم زیادی متغیر شده.
طرف مذاکره: شما که میگفتین همجنسباز ندارین.
نماینده تامالاختیار کورش زمان در امور مذاکرات: خاموش باش ابله. قضیه مرید و مرادی است خاک بر سر! احترام متقابل بذار.
طرف مذاکره کننده (ضمن گذاشتن احترام متقابل): قرار بود بدون سلاح تشریف بیارین، اما چرا ایشون با سلاح تشریف آوردن.
معاون کورش زمان: ایشان کورش کبیر هستن. یه چند روزی مهمون مان. از اینگیلیس تشریف آوردن با لوحهشون. سلاحهاشونم جنبه تزئینی داره. خودشونم جنبه تزئینی دارن. آوردیمشون که به همه بگیم ایشون و لوحشون مال مان.
طرف مذاکره: مگه وقتی خارج بودن، خارجی معرفی میشدن.
افتخاری: این طرف مذاکره چرا این قدر ما رو آزار میده. (میخواند)
بسکه تو آزردی مرا
هرگز نمیبخشم تو را (2 بار)
طرف مذاکره: خب این اقتصاد ما.
اقتصادشان را میگذارند روی میز.
نماینده تامالاختیار کورش زمان در امور مذاکرات: فردوسی جون بپر روی میز روشون رو کم کن.
فردوسی روی میز میرود. فیالفور روی طرف مذاکرهکننده به شدت کم میشود.
طرف مذاکرهکننده: این قدرت نظامی ما.
مولوی به فرمان معاون کورش زمان روی میز میرود. مذاکره کننده بور میشود. حالا تصور کنید یک سیاهپوست را با موی بور.
نماینده تامالاختیار کورش زمان در امور مذاکرات: حالا دیگه نوبت ماس. کورش جون! بابا کورش یه لطف کن برو روی میز.
کورش به دلیل لباسهای سنگین رزم نمیتواند از میز بالا برود. لذا زیر بغلش را میگیرند و روی میز میگذارندش.
طرف مذاکره پا به فرار میگذارد.
افتخاری: بد نام برو طعمه گور شو
بد نام برو از همه دور شو (2 بار)
نماینده تامالاختیار کورش زمان در امور مذاکرات و معاون کورش زمان هم بلند میشوند که بیرون بروند.
معاون کورش زمان: خب دوستان ببخشید ما خیلی کار داریم. الان مستقیم پرواز داریم به کاراکاس. هوگو جون تلفن زده شام حاضر کرده، منتظره.
فردوسی: پس ما چه کنیم؟ با چه چیز از ینگه دنیا برویم تا ایران؟
معاون کورش زمان: امشب رو همین جا عشق و حال کنین، فردا خوش خوشان پیاده برین ایران.
نماینده تامالاختیار کورش زمان در امور مذاکرات و معاون کورش زمان هم میروند.
افتخاری زیر آواز میزند.
افتخاری: معاشران گره از زلف یار باز کنید
شبی خوش است بدین وسیلهاش دراز کنید
شهرام شکیبا